من ، بابا و دختر مثل ماهمون پرنيان(دلنوشته)
دختركم زنده ام به عشق تو نفس ميكشم به هواي تو ميخندم به خنده ي تو ميگريم به گريه ي تو و هستم به وجود تو ميدونم كه يه وقتايي كم حوصله و اخمو ميشم، ولي عشق مامان بدون كه توي دنياي من و بابا هيچ چيز به زيبايي و دوست داشتني تر از تو نيست. گاهي روزمرگى و سختي هاي زندگي خلقمو تنگ ميكنه و باعث ميشه واسه لحظه اي نبينم كه چه گوهري جلوي چشمامه و از دنيا شكايت ميكنم ،اما بعد يك دفعه به خودم ميام و ميبينم كه يه دختر ناز با چشماي معصومش و دستاي كوچولوش جلوم وايساده و همه ي دنياشو تو وجود من خلاصه كرده و اغوشم امنترين جاي دنياس براش (مثل شبايي كه انگار خواب بد ميبيني و وقتي تو بغلم م...